به گزارش گلستان ما، شهید علیرضا طغرايي، دوم دي 1339، در شهرســتان گرگان به دنیا آمــد. پدرش یعقوب، کارمند شــهرداري بود و مادرش لیلا نام داشــت. تــا پایان دوره متوســطه درس خواند و دیپلم گرفت. کارمند هیئت هفت نفره گرگان بود. از ســوي بســیج در جبهه حضور یافت. ششم خرداد 1361، با سمت تکتیرانداز در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش خمپاره به ســر، شهید شد. مزار او در گلزار شهداي امامزاده عبدالله زادگاهش قرار دارد.
قبل از هر چيز صميمانه ترين تشكرات خودم و دوستانم را از آن ملت مبارز ايران دارم. ملتي كه براي بدست آوردن استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي، سختي كشيده، خون ها داده از پير و جوان، آوراگي و گرسنگي و محروميت كشيده و عزيزترين و رشيدترين فرزندان خودشان را در راه اعتلاي كلمه خدا و رهايي خويش از چنگال كافرين و منافقين تقديم كرده است و در اين جنگ براي چندمين بار ايثاريت و جانبداري خويش را در عمل اثبات نموده است.
من غير از صدر اسلام ملتي را چنين نديده ام كه اينقدر در راه دين خويش مقاومت و استفامت و پشتيباني كند. اگر استقامت و پايداري و ياري شما ملت ايران نبود بلا شك دراين جنگ شكست ميخوريم و نهضت سقوط ميكرد. با زنده بودن ملت و در صحنه پيكار بودن و رهبري عظيم امام محال است كه اين نهضت به انحراف و شكست برسد.
اي ملت شهيدپرور ايران من كوچكتر از آن هستم به شما مطلبي بگويم. فقط اين را ميدانم كه ما بايد همگي قدر رهبرمان را بدانيم ما بايد به ياد بياوريم زماني را كه در جهل و فساد بوديم. زماني را كه به دنيا چشم دوخته و گمراه شده بوديم. زماني را كه به هر چيز كه ما را از خدا دور كند دل بسته و هر چيز كه ما را به خدا نزديك كند را رها كرده بوديم. خداوند بر ما منت گذاشت و امام خميني را براي هدايت و رهبري ما انتخاب كرد كه امام نفس ما را پاك كند و ما را به احكام شريعت و حكمت و علم در دين آشنا سازد و ما بايد از خدا و امام نافرماني نكنيم كه به عذاب خدا دچار ميشويم و مورد سرزنش خدا قرار ميگيريم.
بياد آوريم قوم بني اسرائيل را كه نافرماني كردند پيغمبر و خدا را و بعد از آن مورد نكوهش قرارگفتند. اگر ملت ما در ايمان و پيروي امام ثابت قدم بماند بطور يقين فاتح و پيروز خواهيم ماند و بالاترين ملل دنيا خواهيم ماند. مثل كساني نباشيد كه امام را تنها بگذاريد. اين ملت تا به حال سختي و آزمايشات زيادي را پشت سرگذاشته است و مورد امتحان هاي ديگر هم قرار ميگيرد و تنها صبر و مقاومت و تقوا باعث رهايي ما خواهد شد. بايد همانطور كه در تمام سختي ها به خدا پناه برديم باز هم خدا را ياد كنيم كه خدا يار و ياور مسلمين و ندا دهندگان خواهد بود.
اي مردم ما هر چه داريم از خدا و اسلام و قرآن داريم. از اينها دور نشويد كه دشمن و شيطان شما را به دام خويش مي اندازد مواظب باشيد كه دنيا شما را مغرور نكند. و فكر آخرت باشيد هميشه همديگر را به حق و عدل و صبر و پيروي از امام و يار خدا سفارش كنيد و هميشه مهيا باشيد براي مقابله با دشمن مخصوصاً مبارزه با نفس و هميشه خدا را حاضر و ناظر بدانيد و بترسيد از او باشد كه مورد الطاف الهي قرارگيريد. رستگاري در دو جهان را براي خود بخريد و اين شماها هستيد كه در جبهه ها ميجنگيد در جبهه ها چيزهايي يافت ميشود كه در بعضي جاها هنوز يافت نخواهد شد.
نامه هاي شماها و پيامهاي شما همگي مان را زنده تر و استوارتر مي سازد. از زحماتي كه مي كشيد مخصوصاً در رابطه با تداركات كه جداً خداوند اجر شما را بدهد. به طور مثال من درسال ممكن است پسته نخورده باشم ولي اين ملت بقدري در صحنه و پيكار است كه حتي در جبهه بهترين غذاها وميوه ها و غيره يافت ميشود. اين نشانه حاضر بودن ملت را و زنده بودن آنها را در جبهه ها مي رساند. بهترين نوشيدني ها يافت مي شود، خداوند شما قوم را نعمت مي بخشد كه اينطور مدافع دين خدا هستيد، خدا شما را حفظ كند كه حدود خدا را نگاه داشتيد.
وقتي كه در رابطه با هدايت و رهبري امام پيروي و مقاومت شما و حماسه هاي رزمندگان تفكر ميكنم ياد صدر اسلام مي افتم جداً درست انگار زمان رسول خدا ميباشد. مثلاً مقايسه كوتاه جنگ بدر و حمله رزمندگان اسلام در جبهه دارخوين مي افتم. بچه ها حدود 300 الي 350 نفر بودند و دشمن يك لشكر مكانيزه عراق در اين حمله حدود 3 برابر نفرات خودمان از كافران را كشته و اسير كرديم. يعني از نيروهاي كافر در مقابله رسول خدا هم بيشتر چون تعداد كافران در مقابل رسول خدا 3 برابر بود حال اينكه تعداد كشته ها و اسيران در مقابل رزمندگان اسلام 3 برابر بود و به قدري مهمات به غنيمت گرفته شد كه مورد تعجب همگان قرار گرفت و اين نقشه به ياري خدا پيروز و فاتح از آب درآمد. و حدود 120 تن از بچه هاي سپاه به خدا پيوستند كه حدود 81 نفر بچه هاي سپاه اصفهان بودند. خدا انشاءالله آنها را با رسول خودش محشور بگرداند.
اي مردم فرزندان شما 3 كيلومتر در قلب دشمن پيشروي كردند و براي هر 25 متر يك شهيد دادند . قدر اسلام و رهبري و ميهن اسلامي را بداينم كه چگونه استقلالش حفظ شده و چگونه اسلام زنده ميشود.
بله امروز حرف زدن خرج دارد، امروزه مسلمان بودن خرج دارد اين نيست كه بگوئيم مسلمان هستيم و در رنج و سختي براي نگهداري دين قرار نگيريم، امروز نه شرقي و نه غربي و استقلال و آزادي كه در كوچه و خيابان داد ميزديم برايمان خرج دارد، امروزه مرگ بر آمريكا گفتن خرج دارد. امروز دفاع از اسلام و ميهن و شرف و حدود خدا خرج دارد و آن هم خون دادن است فكر نكنيد كه خدا شما را مورد آزمايش قرار نميدهد. خدا شما را به مال، جان، فرزندان، هجرت، جهاد و غيره آزمايش مي كند و اين صبر و استقامت ماست كه ما را پيروز و فاتح مي كند.
دعوت اسلام با خون دادن شروع شد و ادامه يافت و ما ادامه دهندگان گذشتگان خواهيم بود. ما بايد در حفظ و نگهداري دين خدا كوشش و صبر كنيم تا پيش نسل ها و عصرهاي بعد سربلند باشيم. همانطور كه گذشتگان بحق و صالح خدا پيش ما سربلند هستند و من بطور يقين مي دانم امت مسلمان ايران همان پيروان نوح هستند كه در كشتي سوار هستند و خدا حافظ آنها ميباشد همانطور كه امت نوح پيروز و رستگار شدند شما ملت ايران هم رستگار خواهيد شد.
شما ملت مسلمان ايران همان ياران امت موسي هستيد كه با موسي كليم خدا از مصر هجرت كرديد و تا آخر آن مومنين بودند كه با موسي و خدا و عده بهشت را به آنان داد. شما همان امت هستيد و شما مردم همان امت صدر اسلام در زمان حضرت محمد (ص) هستيد و بطور قطع و صريح مي گويم وفاداري شما نسبت به امام و اسلام و حدود خدا و قرآن ياد امت محمد (ص) در صدر اسلام را برايم زنده كرده گويي اينكه تاريخ دوباره تكرار شده و صدر اسلام دارد بطور واضح و عملي از جلوي وجودم صحنهوار عبور مي كند.
امروز روزدوشنبه 5 مرداد مطابق با 26 ماه مبارك رمضان مي باشد. امروز روز نزديكي من به خداست، امروز احساس خوشحالي و سرافرازي نسبت به من دست داده است چون توانستم وعده خودم را نسبت به خدا عمل كنم و آن تمام كردن قرآن مي باشد. جداً خيلي چيزها متوجه شدم كه وقتي كه آنها را مي خوانم گويي در كلاس درس پيش استاد نشسته ام، استادي كه تاريخ را مثل فيلم برايم نمايش مي داد، استادي كه درس پاكيزگي نفس را مي گفت طوري با من سخن ميگفت كه حرفهايش بر قلبم و بر وجودم مي نشست، استادي كه از اول (ب) بسم الله تا (پ) پايانش برايم علم بود و ايمان استادي كه واقعيت جهان را برايم مي شكافت. استادي كه همه چيزي من بود، استادي كه هستي از ذات او جان مي گيرد. استادي كه در علم او هيچ خطايي راه ندارد. والا مي خواهم (منظور از استاد) همان خداي متعال است. باز هم بگويم و بنويسم ولي به ذات اقدس او (خدا) كه گويي فكرم از نوشتن او به جايي نرسيد و نمي دانم كه چه بنويسم. گويي كه همه چيز از وجود و خاطرم رفته و شايد هم اين از عظمت او باشد. مسلماً اين طور هست كه آنقدر او را عظيم و قادر و توانا و ... مي بينم و خود را بقدري پايين و پايين مي دانم كه در اين لحظه خود را فراموش كرده ام.
وقتي كه با او در كسب فيض بودم در بعضي وقت ها از جلال و عظمت او ترس از گناهان خويش به قدري تنم به لرزه درمي آمد كه گويي مي خواهم فرار كنم، ولي يك مرتبه يادم آمد به كجا بروم چه جايي بهتر از پناه بردن به اوست كه يار و ياور بي پناهان مي باشد و يا بعضي وقت ها كه در رابطه با علم مطلقش خود را اصلاً هيچ مينهيم و يادم مي آمد كه چقدر از روي جهالت حرف مي زدم و فكر مي كردم در آن حال از خودم بدم مي آمد، دلم مي خواست قلبم با او پيوند بخورد. ولي اين پيوندها لحظه اي بود.
خوشا بحال آن كسانيكه دايم قلبشان با خدا پيوند خورده و در ارتباط با او هستند. جدا همان چند لحظه به قدري از زندگيم لذت مي بردم كه گويي اين لحظات تمام عمر من است. احساس وجود ميكردم. به خودت قسم آنكس كه قلب و وجودش در راه تو افتاد و يا با تو پيوند خورد هيچگاه گمراه نميشود. هر كسی كه با ياد تو زيست همانا كه رستگار شد بهترين لحظات عمر من آن زماني بود كه بقدر خيلي خيلي كمتر از حتي سر سوزن و يا خيلي كمتر قلبم و وجودم و روحم در ارتباط با تو قرار ميگرفت بعضي وقتها كه ياد آن لحظات ميافتم آه كه چقدر افسوس آن لحظه را مي خورم. در همه جا از كلماتش حرف از عفو و رحمانيت بود و عذاب، همه جايي مي گفت من را معبود قرار دهيد كه تمام گناهانتان را خواهم بخشيد. چقدر از رحمانيت و رحمت صحبت مي كرد او پيش از هر بخشنده و رحمت كننده اي بخشنده ترين و رحمانترين بود.
وعده هاي بهشت و جهنم او به انسان حركت مي داد، حركتي كه هر كس در خود احساس مي كرد و فقط مومنين هستيد كه از اين حركت ها و بيداري ها استفاده مي كنند. و خود بيش از پيش در جهت الله قرار مي دهد. وعده هاي عذاب و قيامت انسان را متحير و بيروح و منجمد مي كرد. طوري كه اكثر وقت ها وجودم به لرزه در ميآ مد و از اينكه نميتوانم آنطوري كه خودش مي خواهد در جهت او باشم احساس نابودي و مرگ مي كردم. و فكر مي كردم كه چرا چنين هستم و در اعماق آن حراس ها و لرزه ها و ترس ها باز نقطه اميدي مي يافتم. خيلي ريز و ظريف پشت سر آن وعده هاي جهنم از آن روز نه روشنايي به من ميگفت بيا به طرف من كه همه چيز در من است. بيا، بيا جلو كه من دستت را ميگيرم نترس بيا من خداي تو و خداي ابراهيم منم آن كسي كه در جستجويش هستي در اينجا بود كه نتوانستم خودم را نگه دارم وجودم به لرزه و ناله و گريه آمد. الان كه دارم اينها را مي نويسم وجودم به لرزه درآمد و گريه مي كنم و به احتمال زياد باز براي چندمين بار او را (خدا) درك كردم وخودم را هيچ و بيمقدار ديدم.
در اوج ناراحتي و نگراني هستم كه باز دوباره صدايم ميكند، بيا! بيا! نمي دانم اين چه موانعي هست كه نمي گذارد من به سوي او روم و بطور يقين مي دانم كه اگر خودم اراده كنم او دستم را مي گيرد و به جايي كه خودش مي داند و من درك و توان فهميدنش را ندارم ميبرد جايي مطلوب و عالي جايي كه تمام صالحين و انبياء و شهدا و صديقين هستند. الان حركتي و بينش و تحركي در من ايجاد شده و سعي خواهم كرد كه اين حركت در صراط او قرار گيرد و اي خداي بزرگ همان طور كه تو وعده دادي مرا كمك كن و دستم را بگير كه من هيچ كس جز تو را ندارم. تو هستي كه به بيپناهان پناه ميدهي تويي بخشنده عظيم و تو هستي نجات دهنده انسان ها، نجاتم ده، كمكم كن كه سخت آرزوي نزديكي به تو را دارم، خيلي دلتنگم از اينكه از تو دور بوده و يا دور شوم. تو همه چيز بما داده اي حتي در اوج گناه باز هم دستمان را گرفته اي. آنقدر به ما نعمت دادهاي كه تمام مخلوقات عالم جمع شوند توان شمارش آن را ندارند. ولي ما نتوانستيم همه شكرت را بجايآوريم و نتوانستيم چيزي را در جهت تو دهيم ياد نعمت تو را هم از ياد بردهايم آنقدر در خوشگزرانيهاي كاذب بودهايم كه از هر نعمت تو براي نفس خويش استفاده كردهايم و اينها باعث دور جستن از تو شده است در صورتيكه تو به اندازه توانمان از ما تكليف خواستهاي اما ما هيچ تكليفي انجام ندادهايم.
خدايا باز هم نگهبان ما باش. ما خيلي به خود ستم كرديم، حتي به همنوعان و غيره. ما را ببخش و مورد الطاف خويش قرار ده. خدايا ما را مورد غضب خود قرار نده، همانطور كه بارها دستمان را گرفتهاي و از اوج جهالت و فساد و گمراهي نجاتمان دادهاي، باز هم كمكمان كن كه سخت دلبستهبه توايم، آنقدر كه تو خيرخواه بندگانت هستي به اندازه يك اتم كوچك، من بنده حقير، خيرخواه خودم نبودهام، زمانيكه بايد پيروي تو را كنم تا در دام شيطان نيفتم، پيروي نفسم و جهالت و جهل خود را كردم و از تو دور شدم، زماني كه بايد با ياد تو كارم را شروع كنم، تو را اصلاً فراموش كردم و خود و نفسم بر تو پيشي گرفت.
هنگامي كه بايد تو را سپاس گويم و سجده كنم و تو را معبودم قرار دهم، نعمت هاي تو را براي خود اصل قرار داده و حتي پرستيدم يادم هست از لحظاتي كه با شيطان بودم و با شيطان بودن و با شيطان زيست مي كردم و در اوج تاريكی ها بودم باز دست تو را پشت سرخويش احساس مي كردم كه مرا به طرف خود ميكشي و از شيطان ميراني عوض آنكه از عقل و فكري كه به من دادهاي استفاده كنم.
از ظن و ميل هايم و نفسم استفاده كردم. حتي يك لحظه در كارهايم آن طور كه در گفتن تدبير و انديشه نكردم و هيچگاه بر تو توكل نكردم هميشه هر كاري كه مي كردم توكل به تو در آن راه نداشت حتي در آن لحظه كه از روي عقل و فكر كار مي كردم، باز نگران بودم و ميدانم كه اين از روي نداشتن توكل درست. تو اين قرآن را به زبان ساده برايم گفتي و در همه حال يادم و كمک رسم بودي اما من تا حال حتي پاي صحبت تو ننشسته بودم.
در قرآنت از نماز صحبت مي كردي، تعداد نمازهايي كه از روي اخلاص و تقوا و پاكي و توكل و علم هيچ نبوده يا به تعداد انگشتان دستم هم نميشود. ميگفتي كه بايد با برادران خودت به صلح و صفا رفتار كرد و اخلاقي نيكو داشت ولي از اين اخلاق دور بودم و بايد با دشمن سرسخت و شديد باشم ولي پايم سست بود، تا حالي هيچ چيز براي من سود نبخشيده است و همه را در جهت خود و نفسم قرار دادهام، آنقدر به زبان زشت تكلم كردم، آنقدر كه با دست هايم ناپاكي و خطا كرده ام و آنقدر با پاهايم از تو دور شده ام و آنقدر قلبم با شيطان انس گرفته است و غباري از شياطين داخلي و خارجي پرده ميان من و تو كشيده است، ولي از آنجا كه تو بر همه چيز غالبي و بر همه چيز قادر و توانا باز در گاهي اوقات دستت را مشاهده مي كردم و مي ديدم كه چطور مراقب من خطاكار هستي.
آنقدر كه از سختي زندگي ترسيده ام از تو نترسيده بودم و آنقدر نقض عهد كرده ام و پيمان شكسته ام كه ياري و توان و بخاطر آوردن شمارش آنها از دستم در رفته است. آنقدر ديگر گناه كرده ام كه اين گناهان مرا از تو دور ساخته و از من موجودي فاسد و ستمكار درست كرده ولي باز همه جا مراقبت تو را در مييابم. خدايا فقط تويي كه ميداني چه كرده ام و چه بوده ام و بطور يقين ميدانم آن چيز كه تو ميخواهي اصلاً نبوده ام. آيا مرا باز دوباره مورد عفو قرار ميدهي؟ آيا باز هم مراقب من هستي؟ آيا باز مرا علم ميدهي؟ آيا باز پناهم خواهي داد و به فريادم ميرسي؟ ولي مي دانم كه تو خيلي خيلي دير از بندگانت دست برميداري و عفو و بخشش تو خيلي سريع و آسان است.
اي خدا بر نازكي پوست تنم رحم كن و بر نازكي استخوانم و جوارحم و بر وجودم رحم كن كه تو ارحم الراحمين هستي. خدايا مرا در صراط خودت قرار داده و مرا پاك گردان و به من علم و اخلاق و نيكي و تقوي و اخلاص را نصيبم گردان و مواظب و راهنمايي باشي كه اگر نباشي نابودم و مرا ببخش عفو كن، عفو كن.
روز دوم مرداد 1360 يوم الله است. دوم مرداد روز عظمت اسلام و مسلمین و روز شكست استكبار جهاني است. روز پيروزي نور بر ظلمت و حق بر باطل و روز هدايت ـ وحدت ـ و روز مرگ دشمنان اسلام است. ملت ايران بار ديگر پشتيباني سريع و قاطع خود را از امام و اسلام و نهضت اعلام كردند و مشت محكمي بر دهان ابرقدرتها خصوصاً امپرياليسم جهانخوار آمريكا و مزدوران داخليشان كوبيدند. پشتيباني و حمايت مردم چنان چشمگير و خيره كننده بود كه نقشه كشي ها و پيشگيري هاي مزدوران داخلي خصوصاً منافقين و بنيصدر و آمريكا و كشورهاي مرتجع منطقه را نقش برآب كرد.
منبع معاون فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید گلستان/ پرونده فرهنگی شهدا
ش
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد